Lingbe رو نصب کردم و هفهشده تا تماس گرفتم با کشور خارج! کلی حرف زدم... یکیشون یه پسره از نپال بود. این یه جور مرضه که من هیچوقت آدم جدیای نیستم. واقعا یه جور مرضه. حتی تو جدی ترین شرایط هم جدی نیستم. مثلا تو این مورد شروع کردیم به حرف زدن از همه چیز. یکی از یکی کاچ ملوچ تر حرف میزدیم البته. با دکتر نشسته بودیم تو ماشینش. رفتیم تو فاز اوضاع پول و درامد. گفتم من یک مهندس بسیار بسیار عالی رتبه هستم برای خودم! گفت چقدر درامد داری؟ گفتم ۱۰ دلار! دکتر پقی زد زیر خنده. یارو گفت روزی ده دلار، چه کم! گفتم نههههههه! ساعتی ده دلار! اینو گفتم دیگه استارت خورد جوکر بودنم، اونقدر از وفور نعمت تو ایران گفتم که حسابی آبروداری کرده باشم. عموما نمیزارم اینجور مکالمات سرد و بی روح باشه. حتی تو کلاس زبان هم کودک درونم شدیدا بیش فعال بود...اینم وجه مثبت اون مرض جدی نبودنه. میگفتیم و میخندیدیم هی تا پرسید مجردی؟ گفتم اره؟ گفت چرا؟ گفتم
شرف من بر پشت شترهامه... بازدید : 247
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 10:36